محمدرضاي بي نظير من...هرچه بزرگ تر ميشي منم عاشق تر ميشم..انگار هرچه بزرگ تر ميشي و ميتوني احساسات و حرفاي دنياي کوچيکتو به ما بفهموني ...بيشتر ميفهمم که چقدر دوسسسستت دارم انگار هر روز دوباره مامان ميشم..انگار با هربار مامان گفتنت جون ميگيريم... محمد رضاي با مزه من هرچي بزرگتر ميشي کارهاي پسرانت بيشتر و بيشتر ميشه و من تازه ميفهمم که چقدر پسر بودنتو دوست دارم....چون هميشه تصورم از بچه يه دختر ناز نازي که موهاشو شونه ميکنم و باهاش خاله باز ي ميکنم بوده..و حالا يه پسر بچه کوچولوي شيطون دارم که با ماشينش پرش ميزنه مياد تو اآشپزخونه...يا دور خودش ميچرخه و يه دفعه خودشو ميندازه روي زمين...يا وقتي از سر کار ميام بجاي ...